سلام علیکم
اول از همه چیز خدا رو شکر می کنم که دوتا چشم بهم داد با یه عقل تا هرچیزی که شنیدم رو به تنهایی باور نکنم و دنبال پیدا کردن چیزی باشم که به حقیقت نزدیک تره.
از یه جمله شروع می کنم:
برای دوست داشتن بعضی ها باید اون ها رو شناخت و بعضی ها رو کمتر !
این دوست داشتند رو دوست مداری و دوست دانستن در نظر بگیرید اینجا.
قبلا ها توی ذهنم بود که چطوری میشه که یه نفر میگن چقدر تجربه داره و پخته شده، یا چطوری مثلا میشه افراد رو شناخت ... پاسخ: با قیمت هایی از جمله گذر عمر و رابطه های مختلف گوناگون و گسترده ...
روزگاری است که توی ریز و درشت رابطه هام دنبال این هستم که از شخصیت ها شناخت پیدا کنم و در اصل بیشتر خودم رو بشناسم، چون وقتی آدم خودش و حق و حقوق و اخلاقش رو بشناسه و با شناخت جلو بره مشکل چندانی نخواهد داشت.
یکی از موضوع هایی که باید در شناخت در نظر گرفت رفتار طرف مقابل با نزدیکان و خانواده ی خودشه و سپس دوستان و کسانی که باهاشون در ارتباطه، هست، چراکه چه بخواد و چه نخواد شخصیت و جوهره ی وجودی خودش رو نشون میده.
یک نوع شناخت دیگه هم هست که از افرادی خارج از رده ی سنی خود آدم هست، مثل افرادی که در جامعه و دانشگاه و ... باهاشون بر خورد می کنه، برای شناخت این افراد بهترین و دردست ترین راه تمرکز و دقت روی رفتار و کردارشون با ارباب رجوع و همکارنشون هست.
البته یه نکته ای رو دقت داشته باشید بهش: به قول پدرم، ادم هرچقدر کمتر بدونه راحت تره
اره راحت تره، باور نمی کردم تا وقتی که خوب تجربه ش کردم، آدم وقتی بدونه، ذهنش درگیر میشه، خودش درگیر میشه و شاید گاها شرایط براش سخت بشه و کلی چیزه دیگه!
توجه: این ندانستن و راحتی مساوی با جهل و نادانی و بی خبری نیست.
حالا برگردیم سرصحبت خودمون، چگونگی و کیفیت شناخت افراد.
طبق اولین جمله ای که گفتم، گاها آدم وقتی با دقت به اون چیزایی که گفتم مقداری، فردی رو میشناسه، سه حالت بهش دست میده، اینکه بیشتر بهش علاقه پیدا می کنه و از شخصیت ش خوشش میاد، یا اینکه نصبت بهش احساس ناخوشایندی پیدا می کنه و یا اینکه میبینه واقعا طرف همونی هست که هست و بیشتر و کمتر نمیشه انتظار داشت ازش و فرق چندانی توی احساس، نسبت به فرد، ایجاد نمیشه.
اما اینجا مسئله ی ای که مهمه، احساس نیست، بلکه شناخته که پایه ی رابطه ها و دوستی ها قرار خواهد گرفت و در عین حال بدنه ی آنها رو ایجاد می کنه و ضمانت کننده ی آینده است ...
در درجه اول میشه افراد رو با میزان رازداری، ایمان و اعتقاد قلبی شون و میزانی که خالصانه مایه میذارن شناخت، که در این مورد افراد با توجه به ظرفیت هاشون !! می تونند حتی تا مدت طولانی غیر از آنچه هستند، خود را نشان دهند، اما عمومی ترین راه ها همینه.
بعدش میشه با نزدیک شدن در دوستی و روابط، شخصیت واقعی فرد رو بدون پرده تر دید و اون رو شناخت.
یکی دیگه از راه ها، قرار دادن اون فرد، یا بررسی کردن اخلاق و رفتار فرد، در زمانی است که در شرایط و موقعیت خاصی قرار گرفته، به قدرت یا اعتباری دست پیدا کرده یا حتی موفقیت شخصی ای کسب کرده، این یکی از بهترین راه های شناخت هست که طبیعتا اگر مرحله قبل رو نگذرونده باشید، شاید این مراحل رو نتونید از نزدیک ببینید.
در این شرایط شخص کاملا ذهن ش خارج از این حیطه است که ممکنه کسی دنبال شناخت ش باشه و بخاطر رسیدن به مقام یا قدرت بیشتر، یا تخلیه ی روانی خود یا هرچیزه دیگه، آنچه که درون خودش هست رو نشون میده، حتی شخصیت بزرگ و بلند نظر افراد رو میشه در چنین شرایطی به وضوح دید.
اما در مورد شناخت افراد خارج از محیط دوستی و در محیط اجتماعی و اداری.
گاها پیش میاد که انسان از رفتار خیلی بد و زننده ی افرادی در اجتماع و اداره های مختلف و محیط های آموزش ناراحت و عصبانی میشه، وحتی به راحتی دروغ گویی و سیاست بازی که نوعی دروغ گویی ناپاک هست رو در بین آنها میبینه.
اینجاست که باز با توجه به نکاتی که گفتم میشه این افراد رو مقداری شناخت...چطوری؟ الان میگم
مثلا دید که نه تنها شما، بلکه با دیگران و حتی افرادی سطح بالاتر از شما هم چنین برخوردی می کنند، خوب این نشون میده که شخصیت فرد اون طوری هست و یا میخواد اون طوری باشه و...
یا مثلا دید که وقتی طرف با یکی از بالادستی های خودش در ارتباطه همچنان به دروغ گویی کوچک و بزرگ و عدم راست گویی خودش و چابلوسی ادامه میده ...
یا اینکه این رفتار بد و زننده ش با همکاران خودش و حتی فرزندان خودش هم هست، حتی ممکنه طرف همون طور اشک همکار خودش رو در بیاره، یا نوعی تنگ نظر باشه و بخواد نقش وزیری رو بازی کنه که شاه بخشیده و اون نمی بخشه
مثلا میشه دید که طرف از خدا و خوردن چوب بی صدای خدا برای همکارش بگه، درحالی که شما می خوای همون لحظه همون رو به خودش بگی
یا از نظرهای مثبت، اینکه ببینید واقعا طرف صادقانه داره باهاتون رفتار می کنه و بخاطر شخصیت شماست نه شخص حقوقی شما
و خلاصه کلی چیزه دیگه، که میتونه باعث بشه روی فرد شناخت پیدا کرد
این اصولی که بیان کردم بر پایه ی مقایسه فرد با خودش هست، که یک مقداری شاید وقت زیادی رو بطلبه، اما شناخت خوبی رو به انسان میده که می تونه باهاش تجربه های کوچیک و بزرگی رو در رابطه اش با دیگران، کسب کنه
بخاطر همین هم هست که خدا و اولیاء ش میگن، من عرفه نفس فقد عرفه ربه، هرکسی خودش رو شناخت، پروردگار خودش رو شناخته، چونکه، وقتی انسان بتونه از خودش خارج بشه و از بیرون ( مثل شناخت دیگران که از بیرون خودشون هست) خودش رو بشناسه، نشان از این داره که فرد شخصیت و حقیقت وجودی خودش رو شناخته، و آن حقیقت وجودی هرکس، چیزی نیست جز رب و پروردگار خودش.
امیدوارم ابتدا به خوبی بتونیم خودمون رو بشناسیم تا بعد از آن در شناخت دیگران دچار خود بزرگ بینی و غرور و تکبر و حسد نشیم و خودمون رو در جایگاه قضاوت و حکم دادن قرار ندیم که این تنها کار خدای بزرگ و تواناست.
خدایا شکرت که، اینقدر بهم قدرت دادی که بتونم چند خطی درباره ی چیزی که خودت بهم دادی بنویسم و کسب ش کنم.
خدایا خودت کمک کنه که دچار چیزهایی نشیم که ما رو از شناخت های واقعی باز بداره.
خدایا شکرت، خدایا شکرت، صبر بده، کمک کن در نماز پایدار و قائم باشیم و به راه راست هدایت مون کن تا خوب خودمون و خودت و بنده هات رو بشناسیم.
4.36.22.1>3.12.17.3>6.16.37.33.23.13.2>7.44.23.26.22.15.24.28.13.2>
2.13.37.44.22.17.3>3.32.17.34.14.22.13.12.16.2>8.32.1>3.16.37.44.26.12.16.2
>4.22.12.16.1>8.32.1>7.44.23.26.22.15.24.28.13.2>2.14.14.24.34.14.2
>6.3>9.42.16.12.16.24.3>6.3>.....>2.26.33.1!
موافقم با اینکه بعضی جاها کمتر دونستن مساوی نادونی نیست گاهی وقتا بهتر کمتر بدونیم و بشناسیم ....
موفق باشید
سلام
ممنون از نظرتون