وجدان آگاه

نوشته های یک وجدان آگاه و چشم بینا در مورد آنجه در اطراف خویش می بیند

وجدان آگاه

نوشته های یک وجدان آگاه و چشم بینا در مورد آنجه در اطراف خویش می بیند

شوخی شهرستانی دانشگاه با یه شهرستانی شهر دیده

سلام


نمی خوام مفصل بنویسم، اخه خیلی داستانه برای خودش



نزدیک به دوساله دانشجو هستم و بیش از یک و نیم ساله نسبت به همه ی دانشجوهای الکترونیکی دانشگاه مون فعالیت علمی بیشتری کردم و خیلی خیلی سعی کردم شرایط سخت رو برای همکلاسی هام آسون تر کنم ...

حتی برای کسایی که قدر نمی دونستند!!


چند وقت پیش دیدم دسترسیم به سایتی که مثلا محتوی آموزشی مون داخلشه بسته شده، خیلی ریلکس رفتم دانشگاه و با مسئولش صحبت کردم.


در استفاده از کلمات و عبارت هایی مانند اینکه کار شما غیرقانونی بوده! خسارت زدید به دانشگاه! باید خسارت بدید! کمیته انظباتی ! قانون ! و ... تلاش بسیاری کردند، و از آنجایی که در درست بودن کار خود شکی نداشتم پیگیر شدم و با صبحتی که با رئیس و شخص خودشون داشتم خدا رو شکر قضیه به راحتی و بصورت منطقی حل شد.


اما ناراحت شدم از اینکه، چرا در چنین محیط فرهنگی و آموزشی، چنین و چنان !!! برخورد هایی با شخص دانشجو بشه، که ( خودم و این مورد رو نمی گم) شاید فرد وقتی اولین اشتباه کوچکش رو در دانشگاه کرده، و از هیچ قانون و شرایطی آگاهی نداره، شوخی شوخی قیمتی گرون رو بخاطر کارش پرداخت کنه؟ چرا برخورد حتی در مواردی غیر درسی باید اینجوری و اونجوری ( تاکید میکنم چرا که اونجوریش رو کمتر کسی میدونه و باید بدونه شاید !!!!!!) باهاش برخود بشه؟


به نظر من باید به همه آموزش داد که دانشگاه باید پناه امنی برای دانشجو باشه تا داخلش پرورش پدا کنه، نه اینکه سرکوفت بخوره و دلش بدرد بیاد، اگر از اینا گذشت و خودش از قصد خاکی و پیش گرفت، اون موقه شما هم لابلای سنگ های بزرگ خاکی یه چاله براش بکنید! غیره منطقیه؟


انشاءالله خدا همه رو چه شخصی چه گروهی چه حذبی به راه راست هدایت کنه.


خودخواهی و غرور کاری

سلام


زندگی توی جامعه و برخورد با سطوح مختلف توی کار و درس و زندگی شناخت ها و درس های زیادی روی اخلاق و رفتارها داره.


گاها  میشه توی یه سری محیط ها واقعا در تعجب باقی می مونم، که چطور یکی اسم مثلا فرهنگی رو روی خودش گذاشته و توی این جامعه و محیط بزرگ، اینطوری رفتار می کنه!


متاسفانه دست پیدا کردن به جایگاه هایی که گاها انسان ها لیاقت یا جنبه ش رو نداشتند، به همه چیز خدشه وارد می کنه ...

حتی پایین تر از آن، پشت گرم بودن به بدرفتاری بالادستی ها و اینکه بخاطر کارها بازخواست نخواهند شد.


متاسفانه توی دانشگاه ما و دقیقا توی قسمتی که به ما مربوطه به طور نسبی چنین شرایطی وجود داره، و من واقعا ناراحت هستم که چرا نباید برخورد این انسان های سن دار و میان سن که در محیطی چنان فرهنگی و گرم و علمی هستد با دانشجوی خودشون، چنین باید باشه!؟


ایا واقعا جایگاه و مسئولیت داشتن اینقدر غرور افرینه؟ ایا نمیشه انسان بلند نظر باشه و همواره با کسانی که در مقطع زمانی زیر دست و وابسته به او حساب میشن، به خوبی رفتار کنه؟

به نظر من واقعا انسان باید مواظب اخلاق و رفتار خودش باشه ...

چراکه اخلاق و رفتار ها خیلی روی کارها و روابط تاثیر داره و بخاطر تاثیر روی زندگی افراد مسئولیت افرینه و باید نگران آخرت بود ...


همین قدر سربسته و باز بمونه فعلا ...

خدایا همه رو به راه راستِ خودت هدایت کن ...



باعث میشه چشم به خوبی همه ببندیم

اموزش خودمون


بی تعهدی جا و مکان و مقام ندارد، بی تعهدی است!

سلام علیکم


امروز برای بار دوم رفتیم پیش رئیس دانشگاه!

دفعه ی اول که یکشنبه ی اول مهر بود، با اینکه بهمون وقت قبلی داده بودند، وقتی رفتیم، منشی گفت که رفتند سر کلاس ...!


باز اومدیم و نامه رو کامل تر کردیم و قرار شد امروز شنبه بعد از نماز یه وقت کوچیک بهمون بدهند.

وقتی دوستان رفتند وقت رو همهنگ کنند، ایشون وقت ندادند و گفتند نامه رو بدید بخونملازم بود وقت بدم!! در حالی نامه با توضیحات قراره ارئه بشه.


اینا که داستانه، اما می خوام بگم که چه رئیس یه قسمت چه رئیس دانشگاه، چه رئیس جمهور ... !

وقتی انسان به کسی قول می دهد و تعهدی می کند، لازم است بدونه تفاوت گذاشتن بین رئیس و کارمند و دانشجو سر قول خود بایستند، این رو برای تذکر به خودم می گم.


انسان نباید فکر کند قیمت وقت منه رئیس از وقت اون دانشجو یا کارمند بیشتر است.

تا حالا دو تا نصفه روز کامل رو بخاطر بد قولی ایشون از دست دادیم!


البته خدا رو شکر بعد از اینکه ایشان چنین پیچوندند، رفتیم و کارهای انجمن علمی پیگیری کردیم که خوب شروع شد.


خلاصه، ارزش وقت همه یکی است، باید به دیگران و حق و حقوق شان احترام بگذاریم.

تحلیلی روی یک ایمیل به نام: ازدواج یعنی همین.

سلام

امروز ایمیلی خوندم که نوشته بود:

....

شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟
 استاد در جواب گفت: به گندومزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندومزار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟
 شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
 استاد پرسید: چه آوردی؟
 و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندمزار رفتم.
 استاد گفت : عشق یعنی همین!
 شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟
 استاد به سخن آمد که: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
 شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
 استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.
 استاد باز گفت: ازدواج یعنی همین

.....

اما من موافق نیستم!

چرا؟

چونکه، عشق واقعی این نیست که بین همه ی خوشه ها بگردی و نگاه کنی و امتحان کنی تا بتونی پرخوشه ترین رو برای خودت بچینی، آخرش هم به طمع خوشه ای پر بار تر دست خالی بممونی.

عشق واقعی عشقیه که با یک دونه ی گندوم، خوشه خوشه گندم برداشت کنه.

یعنی عشق زاینده ی عشقه، نه اینکه یکباره ایجاد شود و یا باشد و شما برای خود بچینی


ازدواج هم  مثل انتخاب درخت نیست، چرا که بلندی هر درخت بستگی به شخص انتخاب کننده و حتی خود درخت دارد، بلندترین بودن درخت، ملاک خوب ترین بودن و بهترین انتخاب بودن را ندارد

اگر در ازدواج با شناخت کامل پیش برویم، و انتخاب بر اساس معیار های درست باشد، می توانند هر دو درخت تا بی نهایت، باهم، رشد کنند، چراکه می توان حتی از یک نهال کوچک و ضعیف قوی ترین درخت ها را پرورش داد.


نمی دونم چرا ایرانی ها بجای برورش دادن فرهنگ و اعتقادات قوی کشور بافرهنگ و قشنگمون ایران، سعی می کنند با پیچیده کردن و پیچوندن مسائل، ایمیل های قشنگی بسازند، که آخرش باعث ایجاد یک فرهنگه غلطه ... میشه، که هیچ کسی نمی فهمه از کجاها شروع شده و چقدر مضر هست!

حساب حساب کاکا ....؟

سلام علیکم

قدیمی ها حرف هایی رو یهو میزدن، ولی این یهویی زدن ها از کلی تحقیق کردن های این روزی ها گاها بهتره بوده.

یادم نمیره این جمله رو هیچ موقه " حساب حساب کاکا بردار"!

و اون حدیث که پیامبر فرمودند هنوز عرخه کارگر خشک نشده دستمزدش رو بهش بدین.

نتیجه ی این دوتا حرف میشه تجریه ای که سعی میکنم هیچ موقه فراموش نکنم.

امیدوارم هیچ کسی فراموش نکنه!

2.22.1>2.2.12.22.1>7.42.17.33.2>7.16.35.33.2>5.22.17.32.1>3.12.18.32.16.16.36.2>7.44.26.33.1>!!!

قطعی بیش ازحد اس ام اس، نقض آشکار قانون اصل 44 !

سلام علیکم


بعد انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 که دوره ی دهم اون بود و مردم ایران رکورد زدند، حالا به هر دلیلی که گویا دلایل امنیتی رفاهی مردم بوده اس ام اس رو دو هفته ای قطع کردند.


بعد دو هفته ناگهان صدای دلنواز و کوتاه اس ام اس به گوش ما رسید و بسی خورسند شدیم، از آنجایی که این اس ام اس ما را با دوستی جدید از رشته ی آی تی آشنا کرد، بیشتر خوشنود شدیم.


اما امروز اشتباه کوچک خویش در وارد کردن رمز همراه بانک (ملت) را یافتیم و خواستیم یک عدد کار بانکی با این خدمات الکترونیکی انجام بدهیم.

داستان از همین جا شروع می شود که این سیستم زیبای فناوری اطلاعات با اس ام اس کار می کند!

اما کار نکرد، از دوستی پرسیدیم و متوجه شدیم که اس ام اس نیز باز قطع است.

حالا دلیلش می خواد برگزاری نماز جمعه به امامت اقای رفسنجانی باشد یا هرمشکل فنی ای دیگیری ....


اینجاست که قانون اصل 44 مبنی بر الکترونیکی شدن کشور به شکلی نغض ، نقض شده و لازم است به دست اندر کاران کشوری و لشکری و این ها یاداوری کنیم که قانون شکنی کار بسیار بدی است.

آن هم قانونای اصل چهل و چهاری که قراره کلاس کشور رو بالا ببره.

حالا که بحث سر انتقاد و این هاست، از همان مسئولین گرامی در خواست داریم اینترنت پرسرعت را با قیمتی بسیار مشتری پسند، علاوه بر خانه ها، بر روی مبایل هم فراهم کنند، که حالا اگر یهویی، اس ام اس قطع شد ( سهوا) ما با اکانت های الکترونیکی مون هم بتونیم کارها و تجارت های الکترونیکی و بانکی خویش را آنجام دهیم. :دی


به امید کشوری زیبا، آباد و پیشرفته در خدمات الکترونیکی و اصل 44 اینا


دو حالت داره یا همه دروغگو، یا دروغ ها راست هستند ....

سلام علیکم!


امسال یک انتخابات ریاست جمهور برگزار شد که شرکت نزدیک به 40 ملیون نفر در انتخابات رو همه تایید کردند! یعنی کسی نگفت دروغ است!

البته قبل از آن تاکید می شد که این وسط یکی مشغول دروغ گفتن است!

بعدش یکی 24.5 ملیون رای آورد یکی 13 ملیون!

یکی برگشت گفت فرد دروغ گو تقلب هم کرده است! البته قبلا هم می گفتند قصدش رو داره!

سپس گفتند دروغ گوی متقلب تنها نیست! وزارت کشور هم تقلب کرده!

بی شرمی که کنتور نداشت ... به خیلی های دیگر هم توهین کردند!

با فرض اینکه این وسط به اعتقادات کسی توهین نشده، گفتیم: خوب خود افرار باید پیگیر توهین هایی که بهشون شده باشند ...!

بعدش گفتند شورا نگهبان هم طرفشونه!

خوب نمی شود که وزارت کشور هم با آنها نباشد، آخه اینجوری لای چرخ چوب گذاشته میشه !

حالا می رسیم سر قانون و قانون گذارها و مجریان آنها!

البته اینجا یه چیز خوب هست ... که نمی گویند که آنها با تقلب روی کار آمده بودند!

خوب می رویم ببینیم اینا از کجا اومدند و روی صندلی های ظاهرا راحت مسئولیت نشسته اند!

از بی سواد نود ساله تا بچه ی راهنمایی هر دوره آمدند کاندیدا شدند!

بعدش مردم، طبق شناختی که روی تایید صلاحیت شده ها داشتند - آخه همه از بین خودشون بودند- به آنها رای دادند!

نماینده های مجلس انتخاب شدند!

رفتند مجلس و سی سال قانون تصویب کردند، قانون هایی که همه مردم قبول داشتند!!

بعدش وزیرکشور ها و غیره و ذلک آمدند و بعضی هاشون رای اعتماد گرفتند و رفتند شدند وزیر کشور!

رهبری هم زیر نظر شورای خبرگان هست!

حالا اینا از کجا آمدند؟! توی این سی سال با رای همون مردمی که به مجلسی ها رای می دادند!

خوب پس چی شد تا اینجا...؟

شورای خبرگان

وزیرهای کشور تا کنون

نماینده های مجلس

رئیس جمهور های قبلی

و ....

همه با رای مستقیم مردم یا نماینده های مردم مشغول کار شدند.

____________________________________________________

دو حالت داره یا همه دروغگو، یا دروغ ها راست هستند ....



مردم کشورم هنوز حتی خود را نشناخته اند چه برسد به هم را ...!

سلام علیکم:


توی خیابون ها توی پست های سایت های مختلف و مخصوصا دانشجویی، حرف هایی می شنوم و میخونم که واقعا خیلی تاسف می خورم.


مردم کشورم روزگاری به آریایی بودن خوب می بالیدند، خدای یکتا را پرستش می کردند و حاکم جهان بودند. حاکمانی که حتی تاریخ شناسان قبل بدون در نظر گرفتن دین و آیین و مسلکشان از بزرگواری آنان با حسادت تمام تعریف می کنند.


حیف که فراموش کردیم از یک خون و گوشت هستیم، فراموش کردیم که فقط این دنیا نیست و فقط ما هستیم که قضاوت می کنیم، و قاضیِ دیگری نیست که عادل تر باشه.

خدا به پیغمبرش میگه ..... تا زمانی که بین شما حکم و قضاوت کنم...... یعنی همه چیز به اینجا ختم نمی شه.


اما حیف مردمان دوست و دشمن خودشون رو به داشتن ریش و انداختن لباس روی شلوار و بستن کروات و قبول نشدن فکر و تفکر و اعتقادات خودشون و صد تا ظاهر بینی پوچ و بی اساس و تادرست تشخیص می دهند.


اینان مردمانی نیستند که کهن ترین تاریخ ها را دارند، قانون مدارانی نیستند که بر سنگ قانون حک می کردند و بر تخته جمشید می کوبیدند.


حیف و صد حیف و افسوس که کشور را سپرده اند به پوچی های محض بی خدا و وجدان و  شدند بازیچه ی افکاری که از خانه ی انکبوت هم سست تر است.


الهی یا ربنا، اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ

انتخابات، من و کشورم، آنچه می آموزم ...

انتخابات ۸۸ درس‌های زیادی داشت. فهمیدم که اعتقادات آدم‌ها بر اساس منافعشون به راحتی عوض میشه. کسی که تا دیروز دم از قانون و احترام به اون می زد، کسی که دم از خط امام می زد، راه رو گم کرد و کلی انسان نه شاید متفکر و متعقل یا کسایی که هدفی غیر از اهداف بیان شده ی قبلی ش رو داشتند شد.


این‌جاست که این دعا کارساز می‌شود: خداوندا عاقبت ما را ختم به خیر کن. کسی که عمری دم از ولایت فقیه می‌زد حال مخالف او شده و ما که ایشان را تا این حد قبول نداشتیم به اصطلاح ولایتی شدیم. سخنان رهبر امروز نماز جمعه آب پاکی بود روی دست منافقین و قانون‌شکنانی که دم از دموکراسی و مردم سالاری می زنند.


این طرف ماجرا خودم و چند تن از دوستانم هستند که بعد این قضایا و نمایان شدن قدرت رهبری که وجودشان در جامعه ما کاملا ضروری است، ارادتمان به ولایت فقیه بیشتر شد. متوجه شدیم که در نبود ایشان صد بار کودتا و انقلاب شده بود و نظام از دست رفته بود و این رجال سیاسی با زور خود و راهپیمایی و به رخ کشیدن قدرت و نفوذ خویش در کشور خود را در راس ریاست قرار می‌دادند. اگر رهبر نبود اتحاد نبود، اگر رهبر نبود این مردم قانون نمی‌شناختند.


ادامه دارد و پایان ندارد ....

با تخلیص و تغییر از زرستان.